خدا تورا
" کلمه " خواند و دردهانم ريخت
سپس به
هيات يک شعر بر زبانم ريخت
جهان تسلسل
تاريکی عميقی بود
ستاره
خواند تو را و در آسمانم ريخت
خدای کوزه
به دوش آمد و سر ظهری
تو را چو
جرعه ی نابی به عمق جانم ريخت
به فال نيک
گرفتند هرچه فنجان بود
شبی که
قهوه ی چشمت در استکانم ريخت
تو هر زمان
که بيايی شروع تقويم است
صدای پای
تو در آخرالزمانم ريخت
تو اسم
اعظم عشقی که جبرئيل تو را
به طعم
خوشه ی انگور در دهانم ريخت
کبری موسوی
:: برچسبها:
کبری موسوی ,
خدا تو را کلمه خواند و در دهانم ریخت ,
مجموعه اشعار مهدوی ,
شعر درباره امام زمان ,
اشعار مذهبی ,
شعر عاشقان مهدی ,
شعر در وصف صاحب الزمان ,
شعر مهدوی ,
|
امتياز مطلب : 5
|
تعداد امتيازدهندگان : 5
|
مجموع امتياز : 238