حالا ميان
فوج درختان دردناک
پس کو شفای
عاجل و پر پيچ وتاب تاک؟
آن تاکِ
معجزی که به رسم پيمبری
از آسمان
شراب ببارد به کام خاک
با دست های
پر رگِ انگور مينوی
پرچم
برآورد ز دل باغ چاک چاک
جام جهان
نما ز دوچشمش کند طلوع
خورشيد
کهنه سقط شود در تن مغاک
ای انقلاب
باده ی بی باک جان تو!
ای وعده ی
عطش شکن از تشنگی چه باک؟
ساغر به
دست ميکده را دوره کرده ايم
کامی به
جام ها بده ... ارواحنا فداک !
سودابه
مهيجی