وجود ، ثانیه
ثانیه در تو فانی شد
طلیعه ی غزلی صاحب
الزمانی شد
برای دیدنت ای
آفتاب در پس ابر
قنوت پنجره ها غرق
ندبه خوانی شد
نگاه چله نشین کسی
به آینه خورد
که پای عهد خودش
ماند و شمعدانی شد
به جز ظهور تو در
مُلک طور جلوه نبود
اگر چه روزی این
دیده « لن ترانی » شد...
عقیق ، خون جگر
خورد و در رکاب تو ماند
اویس خانه ی تو
سید یمانی شد
نگاه خیس شهیدی دو
خط عریضه نوشت
به دست آب روان
داد و آسمانی شد
خوشا به ندبه ی
أین الحسین وقت سحر
که سوی کرببلا رفت
و جمکرانی شد
محسن حنیفی