غروب خيره ماند بر دريچه های روبه
رو
و جاده های بی سوار و بی غبار و های
و هو !
مرا به آسمان ببر، ببر به اوج بی
کسی
که بگذرم ز بودنم به حرمت نگاه او
ستاره ای نمانده در شب سياه و تلخ
من
به آفتاب اگر رسيدی از طلوع من بگو
بگو که من هنوز هم به ياد صبح زنده
ام
نفس نفس کنار شب دويده ام به جستجو
شکست ،پشت طاقتم دروغ صادقانه ای ست
نگاه کن به چشم من که دارد از تو
رنگ و بو
هميشه آرزوی من تو بوده ای هنوز هم
تو برگ و بار ميدهی به ريشه های
آرزو
نشسته خيره مانده ام در امتداد
مبهمی
و سايه ای رسيده تا دريچه های روبه
رو
ناصر فيض
:: برچسبها:
ناصر فیض ,
غروب خیره ماند بر دریچه های رو به رو ,
مجموعه اشعار مهدوی ,
شعر امام زمان ,
شعر در وصف حضرت مهدی ,
شعر عاشقان مهدی ,
شعر برای امام زمان ,
شعر در وصف صاحب الزمان ,
شعر مهدوی ,
|
امتياز مطلب : 5
|
تعداد امتيازدهندگان : 5
|
مجموع امتياز : 156
:: ادامه مطلب ...